از همان بچگی علاقه وافری به کلید های ترکیبی (میانبر) داشتم. کلا با موس وقتی کلید ترکیبی میتوانست کارم را راه بیندازد حال نمیکردم. بخصوص زمانی که اولین نسل موس های بیسیم را گرفتیم که فرط و فرط باتری تمام میکرد و مجبور میشدم با کیبورد تنها سر کنم حرفه ای تر هم شدم. الان ها هر کس موقع کار با کامپیوتر بالاسرم می ایستد سرش گیج میرود از بس با کیبورد بامبول در میاورم. از باز کردن مای کامپیوتر گرفته تا راست چین و وسط چین کردن نوشته تا بوکمارک زدن کروم و هر چه که بشود با کیبورد انجام داد.

یکی از مهمترین کلید های ترکیبی برایم همیشه alt+tab بوده و هنوز هم هست. این میانبر وظیفه اش پیمایش بین پنجره های باز است. همیشه وقتی چند کار همزمان انجام میدهم دست چپم روی این ترکیب است.

اما این ترکیب معنی دیگری نیز برایم دارد. بعضا alt+tab برای من مطلقا حکایت از درویی میکند. دقیقا بعضا هایی که از خودم حالم به هم میخورد. مرا در پنجره هایی پیمایش میدهد که نعوذبالله خدایشان هم یکی نیست. امروز دو کار کاملا متضاد را موازی‌ انجام میدادم. دو دنیای متفاوت. alt tab که میزدم دنیایم عوض میشد، حرفهایم‌، اعتقاداتم. و حالم از چنین alt tab هایی به هم میخورد.

حرف‌ امید توی گوشم زنگ میزند که گفتن گناه حتی در خلوت هم قبح شکنی میکند. قبول. ولی این از خود حال بهم خوردن ها را کجا میشود فریاد زد؟


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها