از حدود 1 ماه پیش تصمیمی به بزرگی عمرم گرفته ام که اگر عملی شود، خیلی از مشکلاتم حل می شود. فاز زندگی ام دارد عوض می شود. میخواهم دور شماره ی چهارَم پشت بند ببندم. زمان حائل من و این تصمیم است. بیشتر مکان. منتظرم سلماس بروم و م در میان بگذارم. هیچ ایده ای از واکنشش ندارم.

بعضی شب ها قرار ندارم. غذایم از 3 وعده به 1 وعده تقلیل یافته. همان یک وعده هم کلی تحلیل یافته. مطمئنم که می توانم. اما اینکه چگونه و چه بگویم ذهنم را مشغول کرده. نه درست حسابی کلاس می روم. نه درست حسابی درس میخوانم. مقالات را ول کرده ام و الخ.

کلی کمبود مادی و معنوی توی زندگی ام موج می زند اما من تصمیمم را گرفته ام. چرا که برگه تضمین توی دستم دلم را آرام میکند.  یُغنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ . به آب قسم تصمیمم را گرفته ام. 


عشق؛ آنجا اثبات می شود که روی کاغذ هم بیاید. و من می توانم. مطمئنم که میتوانم.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها